بهار
صدای قدم های بهار
آرام آرام می آید
وانگشت های آن بردرمی کوبد
زمستان خمیده خمیده
همچون پیری زال
درحال رفتن است
سبزه ها لبخندبرلب
نویدآغازی نو می دهند
گل ها
لب بر خاک
انتظار
شکوفا شدن دارند
ودل من
می بیند
زیبایی ها را
دل من می خندد
شادی موج می زند
وچشم های من
زیبایی ها را دو چندان می بیند
کاش درون ما هم بهاری می شد
+ نوشته شده در شنبه ششم فروردین ۱۳۹۰ ساعت 0:5 توسط آمینه فیضی
|